دختر کوچلوم در مهمانی
به نام خدا
سلام خانم کوچلو هر روز که میگذره حرف زدنات گسترده تر و زیبا تر میشه...
خوشگل تر راه میری و خیلی چارلی چاپینی راه نمیریفدااااااااااااات
دیروز گفتی : آله یویا یعنی خاله رویا الهیییی فدات.... خاله جون هم کلی ذوق کرد.
مامان جون و باباجون از مکه آمدن و کلییییییی سوغاتی گرفتی خانم کوچلو... سر فرصت عکساشو میزارم.
وقتی مامان جون سوغاتی های شمارو داد کلی خوشحال میشدی مثلا پیرآهنتو میگرفتی و دستت و راه میرفتی و آواز میخوندی...
عروسکتو خیلی دوست داری و بهش میگی نی نی...
به بهارک جون میگی : بها
امیر محمد و امیرمهدی : امی
آیلین :آیلی(نی نی)
هلیا :
و این چند روزه کنار مهمونای مامان جون اینا کلی خوش گذروندی
تو تالار موقع شام داشتی ماست میخوردی با انگشت که یهو دستتو گاز گرفتی الهی بمیرم خیلییییییی گریه کردی خانم کوچلو
تو طول روز شما مداااااام راه میری و خاله همش میگه پاهاشو ماساژ بدیدای جان فدای پاهای کوچلوت...
بدون شرح
کوچلویی هاش